تواضع. خضوع. (فرهنگ فارسی معین). فروتنی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ترک علائق کردن و گسستن از دنیا: ای شمس حق ّ تبریز دل پیش آفتابت در کم زنی ّ مطلق از ذره کمتر آمد. مولوی. راه تو نیست سعدیا کم زنی و مجردی تا بخیال در بود پیری و پارساییت. سعدی. رندیی کو سبب کم زنی من باشد به ز زهدی که شود موجب پندار مرا. اوحدی. چون تواضع نکنم و کم زنی ننمایم. (افلاکی). امروز راهبی قصد کم زنی ما کرد تا، آن مسکنت از ما برباید... در کمی و کم زنی ما غالب شدیم چه آن تواضع و کم زنی و مسکنت از میراث حضرت محمدیان است. (افلاکی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
تواضع. خضوع. (فرهنگ فارسی معین). فروتنی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ترک علائق کردن و گسستن از دنیا: ای شمس حق ّ تبریز دل پیش آفتابت در کم زنی ّ مطلق از ذره کمتر آمد. مولوی. راه تو نیست سعدیا کم زنی و مجردی تا بخیال در بود پیری و پارساییت. سعدی. رندیی کو سبب کم زنی من باشد به ز زهدی که شود موجب پندار مرا. اوحدی. چون تواضع نکنم و کم زنی ننمایم. (افلاکی). امروز راهبی قصد کم زنی ما کرد تا، آن مسکنت از ما برباید... در کمی و کم زنی ما غالب شدیم چه آن تواضع و کم زنی و مسکنت از میراث حضرت محمدیان است. (افلاکی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
نوشتن. نگاشتن. نقش کردن. (یادداشت مؤلف). تحریر کردن: بخرد جامۀ بسیار به تخت و چو خرید نام زوار زند زود بر آن تخت رقم. فرخی. به شاپور آن ظن او را بد نیفتاد رقم زد گرچه بر کاغذ نیفتاد. نظامی. طراز آفرین بستم قلم را زدم بر نام شاهنشه رقم را. نظامی. گر دیگری به شیوۀ حافظ زدی رقم مقبول طبع شاه هنرپرور آمدی. حافظ. ، در بیت ذیل ظاهراً معنی رقم بطلان کشیدن و بی اعتبار ساختن دارد: قلم برکش و بر دو گیتی رقم زن قدم درنه و رهنمایی طلب کن. خاقانی. ، صورت کشیدن. رسم کردن. (یادداشت مؤلف). نقاشی کردن. (فرهنگ فارسی معین) : منصور بفرمود تا مهندسان خطها درکشیدند و سوکها و بازارها و مسجد جامع با دید آوردند... و قصرها و ایوانها، و روستایها از بیرون شهر رقم زدند و باغها و آسیاها با دید آوردند. (مجمل التواریخ و القصص). رقم زد بر آن حوض مانی فریب. نظامی. آن بدر آورده ز غزنی علم وین زده بر سکۀ رومی رقم. نظامی. - رقم زدن بر چیزی، نوشتن آن: بدانگونه لوح آفرید و قلم بزد بر همه بودنیها رقم. فردوسی. - ، نقش بستن. نوشته شدن. منقوش گردیدن: مرد آن بود که از سر دردی قدم زند درد آن بود که بر دل مردان رقم زند. خاقانی. شادمان آن دل از هوا بینی که برو درد و غم رقم نزده ست. خاقانی
نوشتن. نگاشتن. نقش کردن. (یادداشت مؤلف). تحریر کردن: بخرد جامۀ بسیار به تخت و چو خرید نام زوار زند زود بر آن تخت رقم. فرخی. به شاپور آن ظن او را بد نیفتاد رقم زد گرچه بر کاغذ نیفتاد. نظامی. طراز آفرین بستم قلم را زدم بر نام شاهنشه رقم را. نظامی. گر دیگری به شیوۀ حافظ زدی رقم مقبول طبع شاه هنرپرور آمدی. حافظ. ، در بیت ذیل ظاهراً معنی رقم بطلان کشیدن و بی اعتبار ساختن دارد: قلم برکش و بر دو گیتی رقم زن قدم درنه و رهنمایی طلب کن. خاقانی. ، صورت کشیدن. رسم کردن. (یادداشت مؤلف). نقاشی کردن. (فرهنگ فارسی معین) : منصور بفرمود تا مهندسان خطها درکشیدند و سوکها و بازارها و مسجد جامع با دید آوردند... و قصرها و ایوانها، و روستایها از بیرون شهر رقم زدند و باغها و آسیاها با دید آوردند. (مجمل التواریخ و القصص). رقم زد بر آن حوض مانی فریب. نظامی. آن بدر آورده ز غزنی علم وین زده بر سکۀ رومی رقم. نظامی. - رقم زدن بر چیزی، نوشتن آن: بدانگونه لوح آفرید و قلم بزد بر همه بودنیها رقم. فردوسی. - ، نقش بستن. نوشته شدن. منقوش گردیدن: مرد آن بود که از سر دردی قدم زند درد آن بود که بر دل مردان رقم زند. خاقانی. شادمان آن دل از هوا بینی که برو درد و غم رقم نزده ست. خاقانی
نوشته و مکتوب و تحریرشده. (ناظم الاطباء) ، رسم شده. نقش بسته. منقوش: شکل کعبه.... چنانکه رقم زده یافتیم اینجا نقل کردیم. (پس صورت کعبه کشیده است در کتاب). (مجمل التواریخ و القصص). شکل مسجد پیغامبر و منبر وحایط قبر رسول علیه السلام برین نوع رقم زده یافتیم. (مجمل التواریخ و القصص)
نوشته و مکتوب و تحریرشده. (ناظم الاطباء) ، رسم شده. نقش بسته. منقوش: شکل کعبه.... چنانکه رقم زده یافتیم اینجا نقل کردیم. (پس صورت کعبه کشیده است در کتاب). (مجمل التواریخ و القصص). شکل مسجد پیغامبر و منبر وحایط قبر رسول علیه السلام برین نوع رقم زده یافتیم. (مجمل التواریخ و القصص)
مقابل بدزین (در صفت اسب)، (یاداشت مؤلف)، اسبی که هنگام زین گذاشتن و سوار شدن رام و نرم است: رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راه جوی و سیل بر و کوهکن، منوچهری
مقابل بدزین (در صفت اسب)، (یاداشت مؤلف)، اسبی که هنگام زین گذاشتن و سوار شدن رام و نرم است: رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راه جوی و سیل بر و کوهکن، منوچهری
نویسنده. کاتب. محرر. (فرهنگ فارسی معین). نویسنده و محرر. (آنندراج) ، نقاش. رسام. (فرهنگ فارسی معین) ، صفت نامه و مکتوب. (آنندراج) : رقم زن بود نامور نامه ای که بیرون نیاید ز هر خامه ای. آصفی (از آنندراج). رجوع به ترکیب رقم طراز و رقم پرور شود
نویسنده. کاتب. محرر. (فرهنگ فارسی معین). نویسنده و محرر. (آنندراج) ، نقاش. رسام. (فرهنگ فارسی معین) ، صفت نامه و مکتوب. (آنندراج) : رقم زن بود نامور نامه ای که بیرون نیاید ز هر خامه ای. آصفی (از آنندراج). رجوع به ترکیب رقم طراز و رقم پرور شود